امتیازطلبی اهل علم، مردم پسندیِ نویسنده


زینب صالحی ـ کارشناسی82

 

 

والتر ترنس استیس فیلسوف انگلیسی ـ آمریکایی است که می کوشید در نوشته هایش مسایل و مفاهیم پیچیده ی فلسفی را به روشن ترین و ساده ترین زبان ممکن و با انشایی فصیح و بلیغ بیان کند. استیس از غامض نویسی، دشوارگویی و فضل نمایی اهل علم بسیار بیزار بود. گذشته از آن استیس معتقد است فلسفه به عنوان یک دانش باید علاوه بر سودمندی عملی، در جهت تعالی و توسعه ی اذهان آحاد بشریتگام بردارد.

بین اهل علم این گرایش رایج است که به نوشته های مردم پسند با نظر تحقیر بنگرند و این نوع نوشته ها را سزاوار تخفیف و بی اعتنایی بدانند. شاید به نظر برسد که این نگرش خلاف واقع است. این طور انتظار می رود که شناخته شدن کشفیات دانشمندان و فراگیر شدن تفکرات فیلسوفان، یکی از آرزوهای آنان باشد. اما اگر اندیشه ی اهل علم از زبان فنی به زبان ساده که دنیا می تواند آن را بفهمد برگردانده نشود از چه راه دیگری می توان این اندیشه ها را بیان داشت؟ در واقع اگر کوشش نویسنده ی مردم پسند نباشد، به چه طریق دیگری می تواناندیشه ی آنان را بیان کرد؟ به نظر می رسـد اشاعه ی گسـترده ی دانش که هم اکنـون رواج دارد 

دست کم اهمیت اش با کشف دانش جدید برابر باشد. در نهایت ارزش دانش رای چیست؟

استیس معتقد است که ارزش والای دانش در حرکتی نیست که کشف آن در جمع کوچک متخصصان ایجاد می کند، حتا در سودمندی عملی آن نیست بلکه در تعالی و توسعه ی ذهن انسان به طور کلی است که دانش علت آن است. مقصود از ذهن انسان به طور کلی، اذهان چند متخص نیست بلکه اذهان جماعات انسان متمدن است.

به راستی اهمیت زیادی ندارد که دکترهای علم یا دکترهای فلسفه چه فکر می کنند، چه اعتقادی دارند یا در اتاق های دربسته بین خود چه می گویند. آن چه بشریت بدان می اندیشد و اعتقاد دارد مهم است. وظیفه ی حقیقیِ تنی چند گوشه گزین همانا رهبری فکری بشریت و هدایت کردن اندیشه ی بشر به مدارج عالی تر است. این وظیفه را کسانی انجام می دهند که اندیشه را از زبان فنی به زبان کوچه و بازار برمی گردانند.

ممکن است بگویند که بسیاری از آن چه اهل علم می اندیشند و کشف می کنند، اگر نگوییم بخش عمده ی آن، نمی تواند برای توده های مردم قابل فهم باشد. این حرف به کلی غلط است. اندیشه های بزرگ و نتایج مهم علم و فلسفه را می توان به فرد عادی منتقل کرد. آن چه او نمی تواند بفهمد، به طور کلی جزییات سیر اکتشاف و استنتاجی است که بدان نتایج انجامیده است. این تصور که نمی توان اندیشه های فلسفی و علمی را به زبان ساده برای مردم عادی شرح داد تا اندازه ی زیادی نیز به این سبب است که فیلسوفان و ارباب علم به طور کلی میلی به این کار ندارند. به زبان ساده از نادانی ارباب علم است نه از جهالت بشریت. عموماً فیلسوفان با مردم هم دلی ندارند؛ حال آن که ضرورت دارد که تعالیم علم و فلسفه در دسترس بسیاری از مردم قرار گیرد.

نظر اهانت آمیز به نوشته ی مردم پسند که غالباً تحت تأثیر ارباب علم است، چیزی جز پیش داوری بی پایه نیست. بسیاری از کسانی که کارهای فکری می کنند به هر کوششی که نتایج کارشان را در مقیاس وسیع برای جهان قابل فهم می کند بدون دلیل با بدگمانی می نگرند.

به نظر استیس منشأ واقعی نظر نامساعد متخصصان به نوشته های مردم پسند، در تعصب طبقاتی است. ارباب علم خودشان را برتر از عامه ی مردم می پندارند. اینان طبقه ی نفوذناپذیرِ کاهنانه ای هستند که امتیازطلبی دارند؛ امتیازی که مخصوص نظام های طبقاتی نفوذناپذیر است. عِلمِ شان، عَلَمِ امتیاز آن هاست و بایستی در محدوده ی طبقه شان محفوظ بماند. وسیله ای که نظر آن ها را تأمین می کند، زبان عالمانه ای است با کلمات طویل و اصطلاحات فنی. هر کسی که دانش را از زبان فنی به زبان مردم برگرداند، قواعد نظام طبقاتی را شکسته است و بنابراین تحریم می شود. از آن جا که در همه ی انجمن های وسیع اندیشمندان، همواره اکثریت با کسانی است که کلمات طویل و اصطلاحات فنی نشانه ی برتری طبقاتی آن هاست، پیش داوری صریحی به زیان آثار مردم پسند پیدا شده است.

هر چه ساز و برگ فکری فرد ناچیزتر باشد، در کاربرد فنون و شگردها بیشتر خودنمایی می کند. کسی که گنجینه ای از اندیشه های ارزشمند دارد، نگران داد و ستد آن اندیشه هاست. اما کسی که تفکر حقیقی ندارد و در واقع چیزی برای داد و ستد ندارد کوشش می کند تهی بودنش را در پس ظاهری فضل نمای پنهان کند. هر چه زبانش نامفهوم تر باشد، امیدوار است که نزد خودش و دیگران عمیق تر جلوه کند. نمی تواند بفهمد که عشق به کلمات طویل و اصطلاحات فنی در واقع جز نشانه ی ذهن علیل نیست.

استیس عشق به کلمات طویل و اصطلاحات فنی را نوعی بیماری فکری دانسته و به کسانی که به این بیماری گرفتارند کلمه ی تازه ی طویلی تقدیم می کند تا بیماری شان را نام گذاری کنند. این کلمه چیزی نیست جز: ”بزرگنامشیدایی“.

در انتها استیس از نوشته های برتراند راسل به عنوان نمونه ی سبک خوب فلسفی یاد می کند. ضمن آن که از فیلسوفان می خواهد که اگر مقاله یا کتاب می نویسند، تنها انگیزه شان رساندن آن چیزی به حداکثر ممکن مردم باشد که حقیقت می پندارند و بکوشند فلسفه ی اصیل را با زبان ساده و با حداقل ممکن اصطلاح های فنی به عامه ی مردم منتقل کنند.

 

 ■ ■ ■


برگرفته از:

گزیده ای از مقالات استیس، ترجمه ی عبدالحسین آذرنگ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1371

 

قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۴، دوشنبه ۱۶ آذر ۸۳