سروش دباغ:

ما در ایران شارح فلسفی داریم

بخش پایانی


دباغ خاطرنشان کرد: کانت می‌‏گوید ”هیوم مرا از خواب جزمی بیدار کرد“ این حرف تأثیر کانت از هیوم را مشخص  می‌‏کند، ولی کانت صرفا
ً به او بسنده نکرده‌‏است و در ضمن اینکه گوشه چشمی به سنت دکارتی و هیومی داشته، خود نیز طرحی نو در افکنده‌‏است.

دباغ افزود: ما فلسفه به این معنا که یک سنت باشد، هویت جمعی و جاری داشته باشد، از شرح بگذرد و بر آن چه گذشته است بیفزاید، نداریم. در حالی‌‏که در غرب، فیلسوفان با سنت فلسفی خود در حیطه‌‏های مختلف فلسفی خوب آشنا هستند، ولی از آن عبور هم می‌‏کنند، یعنی به بحث‌‏های قبلی می‌‏افزایند. ما در ایران شارح فلسفی داریم، اما فیلسوف به معنایی که در غرب از آن اراده می‌‏شود یعنی کسی که کارش نوشتن متن‌‏های اصلی باشد، نداریم.

وی در پاسخ به این سؤال که جریان ترجمه‌‏ای که در ایران وجود دارد چه تأثیری روی آموزش فلسفه گذاشته گفت: نفس اقدام به ترجمه امر مبارکی است، اما متأسفانه قصه ی ترجمه در ایران، قصه شمشیر دو لبه است.

دباغ تصریح کرد: در پاره‌‏ای از ترجمه‌‏هایی که در ایران صورت می‌‏گیرد، فرد به زبان مبدأ و زبان مقصد و یا هر دوی آن ها تسلط ندارد. این مهم است که برای ترجمه کتاب‌‏های مهم فلسفی، مترجم باید مدتی با آرای آن نویسنده زیسته باشد و با فضای فکری نویسنده عجین شده‌‏باشد که چنین نیست.

وی افزود: عده‌‏ای برای تقویت زبان شان مبادرت به ترجمه کتاب می‌‏کنند! در صورتی‌‏که در ترجمه کتاب فلسفی فرد پس از تأملات فراوان و خو کردن با آرای یک نویسنده یا یک کتاب خاص و تسلط کافی به زبان مبدأ و مقصد باید مبادرت به ترجمه کند. از این حیث ما در بازار کتاب به کتاب‌‏هایی برمی‌‏خوریم که اصلاً قابل قبول نیستند. البته کارهای خوب هم داریم، ولی اگر کارهای بد خوانده شوند ممکن است رهزنی کنند و از این رو معتقدم کار ترجمه کتب فلسفی شمشیر دو لبه است.

دباغ تأکید کرد: اگر نظارت بهتری روی کار ترجمه صورت گیرد، یعنی کسانی که اقدام به ترجمه می‌‏کنند آشنایی کافی به زبان مبدأ، مقصد و موضوع ترجمه داشته باشند و با آن مأنوس باشند و هم چنین در برهه‌‏ای از زندگی آکادمیک یا علمی و فرهنگی خود با آن آموزه‌‏ها زیسته باشند، مسلماً کارهای قابل استفاده‌‏ای عرضه می‌‏شود.

وی گفت: مسأله‌‏ای که در کشور ما در میان بخشی از نخبگان در باب حدود و ثغور استفاده‌‏ای‌‏که از فلسفه در مغرب زمین می‌‏شود، پدید آمده‌‏است این ست که در میان دانشجویان ما و حتا کسانی‌‏که اشتغال به علوم انسانی ندارند و به علوم طبیعی و مهندسی مشغولند و نیز افرادی که از بیرون نگاه می‌‏کنند فلسفه مترادف شده‌‏است با به کار کردن لغات پرطمطراق، مهجور، نامأنوس و اصطلاحات ثقیلی که فقط به کار یک عده ی خاص می‌‏آید و به درد زینت مجالس می‌‏خورد.

دباغ افزود: این گرایش در میان عده ی زیادی وجود دارد که فلسفه به درد دنیا نمی‌‏خورد و به کار سامان بخشیدن کارهای یومیه نمی‏آید. خصوصاً اصطلاحات فلسفه اسلامی، اصطلاحاتی است که همگان با آن آشنایی ندارند و در گفت و گوهای میان مردم سخنان مبهم همان سخنان فلسفی است. این تلقی از فلسفه با تلقی‌‏ای که از فلسفه در انگلستان وجود دارد تفاوت آشکاری دارد.

وی اظهار داشت: در غرب استفاده‌‏های کاربردی از فلسفه زیاد است و ما رشته‌‏ای در دانشگاه آکسفورد داریم به نام Philosophy،Politic ـ Economic. دانشجویانی که در این رشته تربیت می‌‏شوند هم فلسفه می‌‏خوانند، هم اقتصاد و هم سیاست و درنهایت فارغ التحصیلان این رشته در موقعیت‌‏های شغلی اقتصادی ـ سیاسی قرار می‌‏گیرند.

دباغ افزود: پاره‌‏ای از فارغ التحصیلان فلسفه در انگلستان در وزارت امور خارجه مشغول به کار می‌‏شوند و در مشاغل سیاسی به کار گرفته می‌‏شوند و از قدرت تحلیل آن ها استفاده می‌‏شود. عده‌‏ای از آن ها سمت‌‏های آکادمیک را احراز می‌‏کنند و در دانشگاه‌‏ها مشغول به کار می‌‏شوند.

وی تصریح کرد: سال گذشته رشته مذکور 500 متقاضی داشت. این رشته استفاده کاربردی از فلسفه را نشان می‌‏دهد، کسی که می‌‏خواهد اقتصاد و سیاست بداند باید فلسفه هم بداند؛ البته در انگلستان به طور خاص مرادشان از فلسفه بیشتر فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق است. به تعبیری به نحوی از انحاء فلسفه با زندگی عادی مردم درگیر است. البته مباحث انتزاعی، منطقی و بحث‌‏های رادیکال، معرفت شناختی و وجود شناختی هم وجود دارد.

دباغ خاطرنشان کرد: فارغ‌‏التحصیلان این رشته‌‏ها می‌‏توانند در پاره‌‏ای از شغل‌‏های سیاسی و اقتصادی کار کنند، فلسفه به این معنا کاربردی می‌‏شود و اصلاً این گونه نیست که یک ارتباط بسیار انتزاعی و غیر انضمامی با زندگی مردم داشته باشد. فلسفه در غرب مورد استفاده دارد، خصوصاً فلسفه سیاسی و فلسفه عمومی که با زندگی یومیه ی مردم در تماس هستند؛ یعنی در نهادهای آموزشی، اقتصادی و سیاسی از کسانی استفاده می‌‏شود که قدرت تحلیل دارند و در این حیطه‌‏ها می‌‏توانند در حل مشکلات کمک کنند.

دباغ خاطرنشان کرد: با نگاهی به کاربرد فلسفه در زندگی روزمره باید دراین تصور فلسفه به هیچ کاری نمی‌‏آید تجدید نظر کنیم. این تصور، تصور باطلی است که ما فکر کنیم تمام این بحث‌‏ها در میان عرف اهل فن باقی می‌‏ماند و به بیرون از خود سرایت نمی‌‏کند.

وی افزود: در غرب با استادانی مواجه می‌‏شویم که اگر از آن ها سؤال کنیم فلان کتاب فلسفه را خوانده‌‏اید به راحتی می‌‏گویند ”نخواند‌‏ه‌‏ایم“؛ این رعایت اخلاق آکادمیک است.

دباغ گفت: خواندن البته رکن مهمی است، اما فضای فرهنگی در ایران نمره بیشتری را به حافظه می‌‏دهد تا به قدرت تحلیل! درصورتی که در غرب تحلیل داده‌‏ها از اهمیت افزونتری برخوردار است.

 
قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۴، دوشنبه ۱۶ آذر ۸۳