کلام عرب بر سه قسم است: اسم است و فعل است و حرف


کلام عجم بر سه قسم است: حرف است و حرف است و حرف



شاهد طباطبایی ـ کارشناسی81

 

حال سودای ما دانشجویان محترم فلسفه است. به قول یکی از دوستان عزیز: ”اعتقادات و اخلاقیات خود را پشت در کلاس می گذاریم و وارد می شویم، موقع خروج هم با احترام آن ها را بر سر گذارده و بیرون می رویم.“  خیلی راحت و آسوده، انگار نه انگار که حرفی بوده و بحثی. آن چنان بی تفاوت با مسایل رو به رو می شویم که گویی تاریخ صرف وقایع می خوانیم یا شاید اساطیر اولین. حرف هایی هست که مال زمان های قدیم است و اگر هم جدید است نامربوط به ما که بهشت در پیش رویِ مان و راه رسیدن به آن پشت سرمان است. در حقیقت سخن پردازیِ مشتی ملحد است که چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. در نهایت کسان دیگری گفته اند و ما هم صرفاً می خواهیم بدانیم چه گفته اند. البته کاشکی حداقل می خواستیم بدانیم که بیشتر حفظ می کنیم و کمتر اندیشه. هنگام سخن گفتن زبان آورترینِ فیلسوفانیم (  البته با بسیاری مسامحه ) و گاه ِ عمل، فارغ از هرچه می دانیم یا می گوییم به گونه ای عمل می کنیم که نیاکانِ مان ـ اعم از هر نوعی ـ عمل کرده اند.

سؤال این است که آیا دستگاه معرفتی موروثی ما آن قدر سازمند و حقیقت نزدمان آن قدر مسلم و دست یافته است که دیگر هیچ گزاره ی معارضی اندک خللی در آن ایجاد نمی کند تا بلکه خدای ناخواسته منجر به چالشی در کردارمان هم گردد؛ یا آن قدر کاهل و راحت طلبیم که جدی ترین مسایل را ـ حداقل برای یک متعاطیِ فلسفه ـ بدون اندکی تحقیق و تأمل ناشنیده می انگاریم. سنجیده تر آن نیست که اندکی از این بسیار را که می شنویم جدی بگیریم، خود را در آن سهیم بدانیم و نهایتاً مقداری در پندار و کردار وسواس بیشتری به خرج دهیم؟

 

قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۴، دوشنبه ۱۶ آذر ۸۳